در خلوتِ عارفانه‌ی استاد حیدری وجودی؛ گفت‌وگوی ظهور مظهر با غلام نقشبند حیدری

گفتگو با نقشبند حیدری

به مناسبت پنجمین سالروز درگذشت استاد حیدری وجودی، شاعر و عارف بزرگ معاصر، فرصتی دست داد تا گفت‌وگویی صمیمانه با یگانه فرزند ایشان، آقای غلام نقشبند حیدری، داشته باشیم. در این گفتگو، از زبان نزدیک‌ترین فرد به استاد، روایت‌هایی شنیدنی از زندگی، شخصیت و اندیشه‌های ژرف او بازگو می‌شود؛ از احساسات شخصی در لحظات تلخ فقدان، تا خاطراتی ناب از دوران کودکی و تأثیرات معنوی‌ای که در فضای خانواده جریان داشت.

هم‌چنین درمی‌یابیم که چگونه آموزه‌های عرفانی استاد، نه تنها در گفتار، بلکه در زندگی روزمره‌اش نیز متجلی بود و چه میراث معنوی و فکری ارزشمندی برای نسل امروز از خود به جای گذاشت.

در این گفتگو، مجموعه‌ای از پرسش‌ها توسط ظهور مظهر مطرح شده و آقای غلام نقشبند حیدری با دقت و صمیمیت به آن‌ها پاسخ داده‌ است.

 

مظهر: آقای غلام نقشبند حیدری، نخست اجازه دهید درگذشت پدر گرامی‌تان، استاد حیدری وجودی را تسلیت بگویم. در سالگرد این رویداد اندوه‌بار، چه احساسی بر شما غالب است؟

حیدری: در نخست از اینکه به منظور پاسداشت از جایگاه ادبی و عرفانی استاد حیدری وجودی و به مناسبت پنجمین سال درگذشت استاد سؤالاتی را در پیوند با شخصیت استاد با من به عنوان فرزندش مطرح نموده اید، سپاسگزارم.

در مورد سؤال شما باید گفت که درگذشت استاد هم از دید رابطه‌های عاطفی برای من دردیست بزرگ و هم از آن جهت که شخصیت معنوی استاد در حوزه فرهنگ و شعر و عرفان ضایعه جبران ناپذیر است، اندوهیست گران.

اما آنچه به باور من حقیقت دارد این است که مردان بزرگ، با آنکه از عالم رنگ به بی رنگی‌ می پیوندند، اندیشه و باور های انسانی شان که اصل وجودشان است پایا و فناناپذیر است.

مرگ یک امریست طبیعی ‌و انکارناپذیر؛ اما مرگ انسان‌های به خود رسیده و زنده به عشق را می‌توان تولد دوباره آنان دانست. به قول حافظ :

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

یا آنگونه که استاد می فرماید :

ای بسا مردیکه پیش از زادن خود مُرده است

وی بسا مردیکه بعد از مُردن خود زنده است

زادن دوبارهٔ انسان اشاره به تولد دوباره انسان در دوره زندگی است.

 

مظهر: استاد وجودی برای بسیاری از مردم یک شاعر، یک عارف و یک اندیشمند برجسته محسوب می‌شود. شما به عنوان فرزندش چه تصویری از ایشان دارید؟

حیدری: برای من نیز استاد به عنوان یک شخصیت مطرح در عرصه شعر و ادب و عرفان بوده است اما با توجه به رابطه پدری و فرزندی از ایشان تصویر پدری سرشار از عاطفه و مهربانی و نمادی از راستکاری و پاکیزه‌گی در دل و ذهنم دارم. استاد وجودی آنگونه می زیست که در شعرش متبارز است.

 

مظهر: از کودکی در کنار چنین پدر فرهیخته‌ای رشد کردید. فضای خانوادگی شما چگونه بود و پدر چگونه فرزندان خود را با فرهنگ و عرفان آشنا می‌ساخت؟

حیدری: روش و خصلت استاد در پیوند به پرورش فرزندانش و من که یگانه پسرش هستم، طوری بود که چیزی را به اجبار بالای ما تحمیل نمی‌کرد . تشویق ما در هر کاری خوب و پسندیده، شیوهٔ معمولش بود .

هیچگاهی حتی با زبان نصیحت آمیز حرف نمی‌زد بلکه به گونهٔ غیر مستقیم مارا به امور پسندیده و انسانی با توجه به قابلیت و سن و سال مان ترغیب می‌کرد.

اما نکتهٔ فراتر از این حرف‌ها و آموزه‌ها، زندگی و سلوک استاد بود .شیوه‌ها و روش زندگی عملی استاد تأثیرگذار بود، بدون آنکه وعظ و نصیحت کند.

فضای خانواده به گونهٔ بود که رنگ و بوی شعر و ادب و عرفان و باور های دینی داشت که به طور طبیعی در شکل‌دهی ذهن و فکر فرزندان تأثیرگذار بود.

من به شعر از نخستین سال‌های نوجوانی علاقه یافتم، چون در نشست‌ها و محافل استاد و دوستانش چه در خانه و  یا کتابخانه حضور می‌داشتم و استاد مرا به خوانش اشعار حافظ و دیوان شمس ترغیب می‌کرد برای آنکه با خوانش درست متن آشنایی و تسلط پیدا کنم . گاهی هم غزلی را که تازه می‌سرودند، می‌خواستند در قالب آهنگ بخوانم چون ذوق به موسیقی و آوازخوانی داشتم.

کتاب‌هایی که پس از خواندن و تا حدی آموختن قرآن و زندگی پیامبر در هنگام نوجوانی بنابر توصیه و تشویق استاد خوانده ام، دیوان حافظ، بوستان و گلستان و از این دست کتاب ها بودند.

و همین گونه به لطف نظر استاد در خوانش اشعار بزرگان و متن های ادبی فارسی اشتباه کمتر دارم.

فضای خانواده و صحبت های استاد ما را با نام و آثار بزرگان شعر و عرفان آشنا ساخت و اندک اندک ذوق خوانش آثار و شناختن بزرگان شعر و ادب در دلم جوانه زد.

ناگفته نماند که دو خواهرم که کوچکتر از من اند، نیز دارای ذوق و تمایل ادبی هستند و در حد خود با متون فارسی آشنایی دارند.

 

مظهر: آیا خاطره‌ای خاص از دوران کودکی یا نوجوانی دارید که به‌روشنی ویژگی‌های شخصیتی و معنوی پدر را نشان دهد؟

حیدری: خاطره‌هایی از زمان کودکی‌ام در کنار استاد دارم که یکی از آن‌ها را اینجا نقل می‌کنم تا مثالی باشد از برخورد حکمت‌آمیز، بردباری و تحمل‌پذیری استاد نسبت به فرزندانش و خواسته‌های آنان.

استاد در حد توان، آنچه را علاقه داشتیم فراهم می‌کرد و نمی‌گذاشت این خواسته‌ها به رنگ عقده در ذهن ما باقی بماند.

روزی با استاد به غرفه جناب عشقری رفته بودم؛ در آن هنگام شش ساله بودم. پس از ساعاتی که خدمت صوفی صاحب بودیم، استاد به قصد بازگشت به خانه و پس از خداحافظی با صوفی صاحب عشقری، دستم را گرفت و آهسته‌آهسته از کوچه‌ای می‌گذشتیم.

ناگهان چشمم به دوکانی افتاد که در دیوار آن، یک تنبور کوچک آویزان بود و آن دوکان کارگاه ساخت آلات موسیقی بود.

از استاد خواستم آن تنبور کوچک را برایم بخرد. استاد با لحن محبت‌آمیز و ملایم فرمود: «پسرم، اکنون پول در نزد من نیست، روز دیگر.»

در میان کوچه و کنار دوکان، فریاد و واویلا برپا کردم؛ هرچه برایم التماس کرد و گفت «روز بعد حتماً برایت می‌خرم»، نپذیرفتم.

صاحب دوکان پرسید: «این کودک چه می‌خواهد؟» استاد گفت: «می‌خواهد این تنبور را برایش بخرم.» صاحب دوکان قیمتش را پرسید و آنچه پول در نزد استاد بود، داد و تنبور را برایم گرفت.

یادکرد این خاطره، نمایانگر تحمل و بردباری استاد در برابر من و خواسته‌هایم بود. و باید به نکته دیگری هم اشاره کنم که استاد به‌عنوان پدر، هیچ‌گاه در طول حیات مبارک‌شان ما را تنبیه و سرزنش نکرده‌است، حرف زشت از سر خشم به فرزندانشان نگفته‌ و در برابر خطا یا اشتباه ما با کمال تحمل و گذشت، برخورد حکمت‌آمیز داشته‌است.

 

مظهر: استاد در اشعار خود از مفاهیم بلند عرفانی و فلسفی سخن می‌گفت. آیا در زندگی روزمره نیز آن آموزه‌ها را عملاً به کار می‌بست؟

حیدری: آنچه شخصیت اصلی استاد را برازنده ساخته، در همین نکته نهفته است. استاد آنچنان که باور داشت و آن‌چنان که می‌اندیشید، زندگی کرد. ایشان به این باور بودند که معیار و محک صدق ادعای ما، رفتار و زندگی عملی ماست. استاد شخصیت اصلی‌اش را در زندگی عملی تثبیت کرده بود و به محتوای این ابیات اقبال، باور کامل داشت:

زنده‌ای یا مرده‌ای یا جان به لب

از سه شاهد کن شهادت را طلب

شاهد اول شعور خویشتن

خویش را دیدن به نور خویشتن

شاهد دوم شعور دیگری

خویش را دیدن به نور دیگری

شاهد سوم شعور ذات حق

خویش را دیدن به نور ذات حق

پیش این نور اگر بمانی استوار،

حی و قائم چون خدا خود را شمار

به قول زنده‌یاد استاد واصف باختری، حیدری از جمع آن سخنورانی است که میان نحوهٔ زیست و سرایشش می‌توان خط تساوی گذاشت.

استاد در دوره حیاتش زیر بار خواهشات پست و فرومایهٔ مادی نرفت و به تعهد و ارادهٔ انسانی‌اش در خط آزادگی پایدار ماند، آنگونه که گفته بود:

زندگی آزادی و عشق است و ترک بندگی

ای هوس در آستان غیر مزدورم مکن.

 

مظهر: به‌نظر شما، مهم‌ترین پیام یا میراث فکری استاد وجودی برای نسل امروز چیست؟

حیدری: استاد وجودی که عمرش را در راه پاسداری از ارزش‌های معنوی و انسانی گذراند، مانند عرفای سلف پیام‌آور آگاهی و عشق بود. پیام استاد نیز همانا شناخت خویش، جهان و جان جهان است.

پیام استاد وحدت گوهری انسان است و رهایی از دام‌های محسوس و نامحسوس در جهان و هستی انسان.

استاد عشق را گره‌گشای مشکلات انسان روزگار می‌دانست و خودبینی‌ها و افزون‌طلبی‌ها را مایهٔ بدبختی و بی‌بصری انسان می‌دانست، آنگونه که فرموده‌اند:

درین جنون‌کده در حیرتم چه نیرنگ است

پری به شیشه فتاده‌ست و شیشه در سنگ است

کجاست عشق جهانتاب در زمانهٔ ما

که جای صلح به دستور زور و زر جنگ است

 

مظهر: با توجه به آثار و پژوهش‌های متعددی که درباره شعر و عرفان استاد وجودی انجام شده و نوشته‌های ارزشمند دوستان و پژوهشگران، به نظر شما چگونه می‌توان این میراث ادبی و عرفانی را بهتر حفظ و معرفی کرد؟

حیدری: طوری که بسیاری‌ها می‌دانند، دیوان استاد بار نخست به کمک آقای عبید صافی اقبال چاپ یافت و برای بار دوم نیز به یاری دوستان، چاپ دوباره شد که خداوند آنان را اجر بزرگ عنایت کند.

همچنان باید گفت دوستانی که صلاحیت پرداختن به پژوهش و نقد و کار در زمینه‌های ادبی را دارند، نوشته‌ها و دیدگاه‌های خویش را تا حدی در مورد استاد از گذشته تا حال بیان داشته‌اند که بخشی از آن در دیوان استاد به چاپ رسیده است.

همین‌گونه، پس از درگذشت استاد نیز دوستان نویسنده، شاعر و ادبیات‌شناس در پیوند با شعر و جایگاه عرفانی استاد نوشتند و سرودند که در حد خود برای شناخت و تحلیل اندیشه‌های استاد ارزشمند است و در نظر است تا همه متن‌ها جمع‌آوری شده و به چاپ برسد.

قابل یادکرد است که کتاب ارزشمندی به قلم جناب دکتر سرور مولایی نیز تحت عنوان «آفتابی در میان سایه‌ای» درباره استاد وجودی و شعر و عرفانش به نشر رسیده که با توجه به توانایی‌های علمی و ادبی استاد مولایی اهمیت فراوانی دارد.

جناب ذبیح‌الله دوست‌صاحبدل، یکی از دوستداران استاد وجودی، نیز با تلاش فراوان کتابی نوشته است که دربرگیرنده حالات و نکات عرفانی ایشان می‌باشد.

عرصه کار و پژوهش در زمینه شعر، احوال و اندیشه عرفانی استاد تنگ نیست؛ خداوند برای دوستانی که توانایی قلم زدن و صلاحیت این امر را دارند، توفیق عنایت فرماید تا کارهای بیشتری را شاهد باشیم و با جهان و جهان‌بینی استاد بیشتر آشنا شویم.

همچنین نوارهای صوتی از مجالس شرح و تحلیل مثنوی معنوی به صدای استاد به جا مانده که ارزش فراوانی دارد و امیدوارم در مراحل بعدی به متن تبدیل شده و در دسترس همه قرار بگیرد.

 

مظهر: استاد حیدری در محافل ادبی و عرفانی حضوری چشم‌گیر داشت. در واپسین سال‌های زندگی، چه دغدغه‌هایی بیشتر ذهن ایشان را مشغول کرده بود؟

حیدری: استاد تا پایان حیات، در راه پاسداری از عرفان اسلامی و معنویت از هیچ سعی و تلاشی در حد توان خود دریغ نکرد. دغدغه همیشگی ایشان، رسیدن مردم به دایرهٔ توحید و ترویج اندیشه‌ها و باورهای بزرگان معرفت و عرفان بود که این موارد هم در سخنرانی‌های‌شان و هم در اشعار و نوشته‌های‌شان آشکار است.

قابل یادکرد است که استاد در واپسین ماه‌های حیات خود به نوشتن شرح دیباچه مثنوی معنوی پرداخت و آن را، به قول خودشان، به شیوه‌ای قریب‌الفهم برای آشنایی با مبانی عرفان و مثنوی مولانا آماده کرد که تا کنون مجال چاپ نیافته است. امیدوارم به‌زودی پس از اتمام تصحیح و تدقیق، آماده چاپ گردد.

 

مظهر: به نظر شما میراث ماندگار  این شخصیت فرهیخته در چیست و ما چه مسئولیتی در برابر آن داریم؟

حیدری: آنچه از بزرگان دانش و فرهنگ و ادب به جا می ماند، آثار و کارنامه‌های‌شان شان است. آنچه مسئولیت میراث داران فرهنگ ماست، پاسداری ازین آثار است و ادامه راه و رسم این بزرگان.

 

مظهر: اگر بخواهید با یک جمله یاد پدر را زنده نگاه دارید، آن جمله چه خواهد بود؟

حیدری: آنچه در ذهن و هستی من از پدر به تابناکی جلوه گر است و سیمای شان را رنگ جاودانه می بخشد، ایستادگی شان تا واپسین دم حیات، در خط باور های نورانی شان در محور عشق انسانی بود و هست.

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان