موش و قورباغهای در کنار جویباری زندگی میکردند و روزگار میگذراندند. روزی موش با قورباغه گفتوگو کرد و گفت:
«دوست عزیز، دلم میخواهد بیشتر با تو همراه و همنشین باشم، اما دریغ که تو بیشتر اوقات در آب به سر میبری و من که موجودی خشکیزی هستم، توان آمدن به میان آب را ندارم.»