یهودی، مسیحی و مسلمان، همسفر شدند. وقت شام به خانهای رسیدند و صاحبخانه برایشان بشقابی حلوا بهعنوان هدیه آورد.
در آن لحظه، وقت نماز مغرب بود. مسلمان از صبح روزه بود و خیلی گرسنه، ولی یهودی و مسیحی چون از قبل غذا خورده بودند، میلی به حلوا نداشتند. مسلمان گفت: