کاش هنگامِ جگرخونی کمی باران شود
اشکهایم در میانِ قطرهها پنهان شود
کاش میشد تا بیاموزم چه گونه میشود
مشکلاتِ غربتم اندازهیی آسان شود
میسُرایم از بهار زادگاهم آنقدر
تا اَمستردام غرق عطر کابل جان شود
پشت گپ اصلا نگشته با همه همگپ شوم
پیش از این که درد تنهایی دو صد چندان شود
کینهها در قلب من تصویر نیکی میکشند
تا دوباره سفره گرم از خندهی یاران شود
عهد بستم خوب باشم گرچه میدانم رفیق
وقتی ادم خوب باشد قیمتش ارزان شود
این دلی ساده مزاجم با امیدی زنده است
با امید اما کجا درد دلی درمان شود