هژدهم جوزا/خرداد، روز درگذشت محمد رحیم شیدا

روز درگذشت محمد رحیم شیدا

محمد رحیم شیدا، در سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی در قریهٔ کوهی‌خانه از توابع شهر میمنه، استان فاریاب، دیده به جهان گشود. او فرزند منشی علی‌رضا رضا میمنه‌گی، از شاعران شیوابیان آن دیار بود و از همان آغاز، در محیطی اهل ادب و فرهنگ پرورش یافت.

شیدا پس از پایان تحصیلات، وارد خدمات اداری  گردید و در دههٔ ۱۳۳۰ هجری خورشیدی، به‌عنوان شهردار میمنه ایفای وظیفه نمود. او از چهره‌های برجستهٔ مردمی در فاریاب بود و سه دورهٔ پیاپی از سوی مردم به نمایندگی پارلمان افغانستان انتخاب شد (دوره‌های نهم، یازدهم و سیزدهم شورای ملی). وی در دو دوره از این نمایندگی‌ها (نهم و یازدهم) مقام منشی اول شورای ملی را نیز بر عهده داشت.

محمد رحیم شیدا پس از دوره‌های پارلمانی، در ولایت‌های بغلان و تخار به‌عنوان والی انجام وظیفه نمود و در آن سال‌ها نقشی فعال در عرصه‌های اداری و سیاسی کشور ایفا کرد. با ورود نیروهای شوروی به افغانستان، ناگزیر راه هجرت را در پیش گرفت و به پشاور پاکستان رفت. در آنجا، دوران آوارگی را در کنار چهره‌هایی چون استاد خلیل‌الله خلیلی سپری کرد. سرانجام در ۱۸ جوزا/خرداد سال ۱۳۶۴ هجری خورشیدی در پشاور چشم از جهان فروبست و در جوار آرامگاه استاد خلیل‌الله خلیلی، به خاک سپرده شد.

شیدا تنها سیاست‌مدار نبود، بلکه شاعری توانا و اندیشمندی آگاه به دانش نجوم نیز بود. از جمله خدمات فرهنگی ماندگار او در تاریخ مطبوعات، تأسیس نخستین نشریهٔ آزاد به‌نام اتوم در سال ۱۳۳۰ هجری خورشیدی در شهر میمنه مرکز ولایت فاریاب است. هرچند این نشریه تنها در پنج شماره منتشر شد، اما گامی جسورانه در راه آزادی بیان و توسعهٔ فرهنگی آن سامان بود.

از جلوه‌های برجستهٔ شخصیت او، بهره‌گیری از زبان شعر در سخنرانی‌های پارلمانی‌اش بود. وی برخی از نطق‌های رسمی و دیدگاه‌هایش دربارهٔ سرنوشت ملت و کشور را در قالب شعر ارائه می‌کرد. اشعار او امروز نیز در آیینهٔ تحولات وطن قابل تأمل و درخور بازخوانی‌اند. ابیات زیرین بریده‌ای از معروف ترین شعر اوست که در خطابه‌ای در پارلمان ایراد کرد:

درد این ملت بیمار دوا خواهد شد؟

کار پس‌مانی این ملک به‌جا خواهد شد؟

خدمت خلق ز ما و ز شما خواهد شد؟

حق این خاک بگویید ادا خواهد شد؟

….

از حکومت به کجا باغ جنان می‌خواهیم

یا چو تاریخ کهن فتح جهان می‌خواهیم

گر میسر بشود امن و امان می‌خواهیم

به خدا راحت جان، لقمهء نان می‌خواهیم

گرچه دانیم که این گفته ما بی اثر است

سال ها گفته ایم و حاصل آن بی ثمر است

نه به تو قدرت اجرا و نه در جیب زر است

قصه کوتاه تماما” همه اش درد سر است

***

از شما کار نخواهیم  سلامت باشید

حاکم مطلق ما تا به قیامت باشید

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان