کسی که زندگی اش را نساخت من بودم
همان که هیچ نبرد و نباخت من بودم
تو سنگهای قشنگی زدی به آیینه ام
کسی که صلح ترا میشناخت من بودم
جهان و زندگی بازی و بزکشی شده بود
همان همان که به جانب نتاخت من بودم
کسی که کوه تحمل شد و صدا نکشید
و عاشقانه ترا مینواخت من بودم
علاقه داشتم هرجا تو قهرمان باشی
همان که هیچ نبرد و نباخت من بودم
روح الله بهرامیان