«از بین گزارههای ممنوع» دفتر شعرهای شریح شیون است که در ساختار قالبهای مقید شعر فارسی سروده شدهاند. این نوشته، قصد دارد در چارچوب نظریهی شعرشناسی ساختگرای جاناتان کالر تحلیلی از این دفتر شعر به دست دهد.
ساختگرایی
ساختگرایی در سالهای 1950 تا 1975 در فرانسه و آنگاه در کشورهای دیگر رواج داشت. «ساختارگرایی به بررسی نظاممند اصرار میورزد و تلاش دارد نقد ادبی را به شاخهای از پژوهشهای علمی تبدیل کند. هر اثر ادبی برای ساختگرایان جهانی مستقل است و منتقد باید در پی کشف “قوانین”ی باشد که در آن جهان بر تأثیرات متقابل اجزا حکومت میکند» (تسلیمی، 1398: 65). ساختگرایی بر مبنای دیدگاههای زبانشناختی سوسور بنا یافته. سوسور معتقد بود که زبان براساس قواعد خودش تعیین میشود. این قواعد بر آواها، ترکیبها و نحو کلمات در ایجاد ارتباط معنادار حاکم است. کودکان که زبان را یاد میگیرد، نظام زبان (لانگ) به آنان کمک میکند. او لانگ را برای بعُد اجتماعی زبان استفاده کرد و گفتار هر فرد را «پارول» نامگذاری کرد. هر فرد میتواند نمونههای بیشماری از گفتههای فردی ایجاد کند؛ اما تحت قواعد لانگ. «از نظر سوسور وظیفهی زبانشناس این است که از طریق تجزیه و تحلیل مصادیق فراوان پارول در یک زبان، لانگ آن زبان را دریابد» (برسلر، 1400: 127). سوسور دانش «نشانهها[1]» را مطرح کرد. از نظر سوسور زبان اساسیترین نظام نشانهای است که ما از طریق آن به دنیا ساختار میبخشیم.
مطالعات ساختارگرایی را نشانهشناسی نیز نامیدهاند. ساختارگرایان تاکید میکنند که هر متن ادبی بر یک ساختاری استوار است که نشانهها/کلمات آن ساختار در یک پیوستگی آن را ایجاد کردهاند. بنابراین خوانش درست، خوانشی را میشناسند که ناظر بر نظام دربرگیرندهی نشانهها باشد نه بر هر کدام آن به صورت مجزا. «ساختارگرایی ابتدا در مردمشناسی استروس، سپس در مطالعات ادبی یاکوبسن، بارت و ژنت، روانکاوی لاکان، تاریخ اندیشهی فوکو و نظریهی مارکسیستی آلتوسر بسط یافت» (کالر، 1396: 166).
کالر در اواسط دههی 1970 به عنوان چهرهی شاخص ساختارگرای آمریکا شناخته میشد. کالر با تجدید دوبارهی دیدگاه سوسور کتاب «شعرشناسی ساختگرا» را نوشت. کالر در آن کتاب تصریح کرد که شالودهی هر قراأتی را سه عنصر تشکیل میدهد: 1. این که باید شعر وحدت داشته باشد؛ 2. به لحاظ مضمون معنادار باشد؛ 3. معنای یادشده در شعر به صورت نوعی تأمل باشد. آنچه در نزد کالر و دیگر ساختارگرایان مطرح است، وجود معنایی در متن است که در واقع به صورت مرکز متن عمل میکند و عناصر دیگر به صورت یکپارچه در واقع خدمتگزار به آن لانگاند. به صورت استعاری در نظر بگیرید رابطهی خورشید با سیارهها را. خورشید در مرکز است و سیارهها را در جاذبهی خود نگاه داشته است.
«حسرت غیاب»
هر شعر در دفتر شعر «از بین گزارههای ممنوع» را که یک جزء در نظر بگیریم و کلیت متن را بنایافته بر یک نظام بدانیم؛ با توجه به بسامد عناصری مشخص در این شعرها/اجزا «لانگ یا هسته»ی معنایی در این دفتر «حسرت از دست رفتن» است و شریح شیون را میتوان «حسرت غیاب» نامگذاری کرد. تنها اگر ردیفهای شعرها را: «رفتن تو»، «میپوسد»، «خشکیده»، «محکوماند»، «ریخته است»، «نیست»، «بردهای»، «آورده بود»، «بند است»، «افتاد»، «تیر شود»، «بی تو من تنها»، «میروی»، «سرگردان»، «مانده است»، «باران است»، «میریزد»، «افتاده»، «محتاجم»، «میترسم»، «میخندیدم»، «میخواهم»، «تیر شدی» مانند قطعات پازل کنار هم بگذاریم، میبینیم که شاعر در حین اینکه در جای خودش قرار دارد؛ اما ذهن او پیچیده شده در یک «غیبت» و آن غیبت مانند یک سرپناه در هرگاهی که قلم برداشته تا بنویسد، او را به سمت خود کشانده و در خود محصور کرده است.
تقابلهای دوتایی
یکی از ساختارهایی دیگر که ساختارگرایان کلاسیک به آن توجه داشتند، تقابلهایی دوتایی در متن است. نگاه تقابلی اساساً نشأتگرفته از معرفت سنتی است که همهچیز را از همین نگاه میبینند. در زبانشناسی سوسور هم این ساختار در نظر بوده. براساس نظریهی او کلمهی «سنگ» چرا «سنگ» است؛ چون «تنگ» یا «بنگ» نیست. یعنی یکی را با توجه به آن دیگری تعریف میکند. تقابلهای دوتایی هم ساختار نگاه سنتی را شکل میدهند. شب را از نگاه تعریف کنیم باید بگوییم: «نبود روز»، سیاه چیست؟ آنچه که سفید نیست و… . از این نظر هم در دفتر شعر «از بین گزارههای ممنوع»، یک «ازدسترفته» وجود دارد و یک «برجایمانده» هست. رفته یکسره خوب است و همه خوبیها با اوست که حالا او با تمام خوبیها نیست و چون خوبی نیست، این طرف هم چیزی که مانده «پیوسته غم تو در کنار دل من» است. شیون میگوید: کی گفتمت ای خدا که زر میخواهم؟/یا این که حیات بیشتر میخواهم/از آنچه که آفریدهای در دو جهان/یک لحظه حضور یک نفر میخواهم.
زبان صناعی
زیرِ لایهی بزرگتری که ساختار متن را تشکیل میدهد، زبان صناعی قرار دارد که کاربرد وسیعش موجد برداشتهای زیباییشناختی در سطح جمله در نثر و بیت یا سطر در شعر میشود. زبان صناعی «واژههاییاند که برای هدفی به غیر از افادهی معانی اصلیشان به کار رفته باشند. زبان صناعی میتوان شامل جناس، استعاره و سایر صناعاتی باشد که به جای مفروضپنداشتن معنای آشکار واژه، توجهی خواننده را به شکل واژه معطوف میکنند تا بدین ترتیب معانی لفظی کلمات را تغییر دهند یا این که دلالت جدیدی به آن معانی بیفزایند» (کوش، 1398: 254). در دفتر شعر «از بین گزارههای ممنوع» استعارههای «باد»، «برگ» و «درخت» با همنشینهایشان مانند «پاییز»، «جوی خشک»، «بید» و… به وفور به کار رفته. این هم باز در خدمت همان مرکزیت متن (غیبت یک نفر) است. از نظر تقابلهای دوتایی هم «باد» و «برگ» با واژههای همنشین دیگر، مثل «جوی»، «کویر»، «پاییز» و… در تضاد قرار گرفته که میتوانند تداعیگر «غیبت» باشد و شماری دیگر هم نمایانکنندهی «حضور» بیقرار شاعر. استفاده از استعارههای «باد»، «برگ»، «شاخ خشکیده»، «درخت»، «پاییز» که بیانگر این تضادند در شعرهای: 1، 8، 10، 11، 12، 27، 29، 30، 33، 39، 40، 41، 45 و 46 آمدهاند. تصاویر خلقشده حول محور این غیب پیچیدهاند.
مثل توفانی از برم رد شد
مثل یک شاخ بید میلرزم (شیون، 54)
***
من درخت همیشه پاییزم
برگها داغهای زندگیام (شیون، 52)
***
درخت خشکم و به آبوریشه محتاجم
به چشمهای تو من تا همیشه محتاجم (شیون، 47)
***
یک بید مجنون در لب خشک بیابان من
بر دوش خود افتاده و بر خویش تاوان من (شیون، 36)
***
چنان تکاند مرا که هنوز میلرزم
درخت بیدم، او باد مست در جانم (شیون، 35)
***
خواستم جیغ کشم، آه صدایم بند است
بیدِ از باد گریزانم و پایم بند است (شیون، 25)
***
برگها لحظههای عمر مناند، مثلاً که در آب میریزند
این همه بیاراده یعنی به رفتن بیمراد محکوماند (شیون، 17)
***
من آن درخت که در جای پام در گورم
و میخورند مرا برگوبار خشکیده (شیون، 14)
مراجع
برسلر، چارلز. (1400). درآمدی بر نظریهها و روشهای نقد ادبی «ترجمهی مصطفی عابدینی فرد». تهران: انتشارات نیلوفر. چاپ پنجم.
تسلیمی، علی. (1398). نقد ادبی «چاپ سوم». تهران: نشر اختران.
شیون، شریح. (1403). از بین گزارههای ممنوع. تهران: انتشارات آنان.
کالر، جاناتان. (1396). نظریهی ادبی «ترجمهی فرزانه طاهری». تهران: نشر مرکز. چاپ پنجم.
کوش، سلینا. (1398). اصول و مبانی تحلیل متون ادبی «ترجمهی حسین پاینده». تهران: انتشارات مروارید. چاپ سوم.
1. Semiology