Search
Close this search box.
Haydari-Wjodi

نجم‌العرفا استاد حیدری وجودی، شخصیت کثیرالابعادی که با یک نگاه به زندگی او می‌توانید به بزرگی و درخشندگی شخصیت اش پی ببرید. هرچند بیشترین شهرت او به سبب اشعارش است،‌ اما او شاعری بود، عارف و عارفی بود وارسته. او عرفان را به قول مولانا، پله‌هایی تا رسیدن به خدا می‌دانست و با رفتنش به قول استاد پرتو نادری، آخرین سلسله‌دار سرایشگران عرفان را از دست دادیم.

با آنکه بحث من در اینجا پرداختن به محتوای شعر استاد حیدری نیست، اما فهم من اینست که اشعار استاد همزمان با آنکه روان و دل‌نشین است، درون‌مایه‌های عمیق عرفانی و تصوفی دارد و مفاهیمی چون عشق الهی، وحدت وجود و روحانیت تصوف  را به تصویر  کشیده است. او با زبان شعر، درون‌مایه‌های عرفانی را بیان کرده و  از شعر تنها به عنوان یک فرم ادبی استفاده نکرده است. او شعر را در ترویج مفاهیم عرفانی به خوبی و به وجه احسن بکار برده است.

آنچه استاد حیدری را از برخی دیگر از شاعران و عارفان متمایز می‌سازد، قرار دادن شعر در خدمت عرفان است، ‌نه عرفان در خدمت شعر. او به دلیل اینکه خودش از سلسله‌ی عارفان دل باخته و عاشقان تصوف بود و در عین حال با اصحاب این حوزه آشنایی و نزدیکی پیوسته داشت و همزمان با آن دفتر کارش چون خانقاه و محل تجمع دلباختگان عرفان و تصوف بود، توانست به خوبی خالق اشعار عرفانی‌یی شود که نامش با این اشعار و سروده‌ها ماندگار شده است.

در دنیای امروز، بسیاری از مفاهیم و ارزش‌های عرفانی به عنوان اصول و ایده‌ها معرفی می‌شوند، اما کمتر کسی را میتوانید سراغ داشته باشید که این مفاهیم را در زندگی روزمره، عملا به کار  گیرد. اما استاد حیدری وجودی نه تنها این مفاهیم را مورد بحث قرار داد، بلکه با نمایان‌کردن آن‌ها در زندگی خود به آنها نماد عملی بخشید. یکی از مهمترین این  مولفه‌ها، قناعت و استغنا بود که در زندگی استاد به خوبی روشن و قابل درک بود.

تاکید بر عشق الهی و پیوند با خالق از بارزترین نکات متبارز عرفان در اشعار استاد است. عشق به خداوند به عنوان نیرویی که قلب و روح انسان را روشن می‌سازد، در اشعار استاد، به خوبی بازتاب یافته است. این عشق، تنها نه به عنوان رابطه‌ی محض عاشقانه بلکه  تاثیرپذیری روحانی و معنوی است که فرد را به حقیقت و ذات الهی نزدیک می‌کند.

بر دیده‌ی بینای من در سینه‌ی سینای من

ای صورت و معنای من پیدا و پنهانم تویی

در تار و پود من تویی، بود و نبود من تویی

سِرّ سجود من تویی انوار قرآنم تویی

اشعار حیدری وجودی همچنین مملو از مفاهیم وحدت وجود است. او با استفاده از زبان شعر، این اندیشه را که همه‌ی موجودات در حقیقت یکی هستند و همه‌ی کاینات تجلی ذات الهی اند، به تصویر می‌کشد. این وحدت، پایه و اساس بسیاری از اندیشه‌های عرفانی اوست و در اشعارش با تأمل‌ کامل بیان شده است.

زمین و زمان پر ز دلبر بود

همه جلوه‌ی بازی داور بود

ز ذرات هستی کون و مکان

رسد بر مشام دلت بوی جان

فنا و بقا از دیگر موضوعات مهم در آثار حیدری وجودی است. او معتقد بود که برای رسیدن به خداوند، انسان باید از خود و دنیا فارغ شود و در عشق الهی فنا گردد. این فنا شدن، نهایتاً به بقای حقیقی در خداوند منجر می‌شود.

نشان تو جستم ز هر رهگذر

ز ماه و ز مهر و ز زیر و زبر

ترا خواستم خویش را یافتم

به بزم وصالت نپرداختم

در نقد و یادداشت‌های ادبا و منتقدان ادبی بارها با این مساله روبرو شده ایم که گفته اند؛ اشعار حیدری وجودی دارای لایه‌های عمیق معنوی و فلسفی است که نشان‌دهنده‌ی اندیشه‌ی عمیق عرفانی اوست. باور منتقدان براینست که سرودهای استاد نه تنها از نظر زیبایی‌شناختی ارزشمند اند، بلکه به عنوان متون عرفانی بر خوانندگان اثر ژرف می‌گذارند و مخاطبین را به تأمل و تفکر بیشتر درباره‌ی مفاهیم عمیق انسانی و ذات الهی هدایت می‌کنند. باور برخی منتقدین ادبی اینست که اشعار حیدری وجودی همچون نقشه‌یی برای سفر روحانی و معنوی است که خواننده را به سوی خودشناسی و خداشناسی هدایت می‌کند.

حیدری وجودی، از صوفیان مورد اعتماد حلقه‌های تصوف و عرفان بود و به خوبی با عارفان و عارفان با او رابطه برقرار می‌کردند و این رابطه‌ی دوسویه نشانگر شخصیت تاثیرگذار استاد است. یکی از دوستان نزدیک و هم‌مسیر او، نثاراحمد نثاری، که بیش از شصت سال با او این مسیر طولانی را پیموده‌است، درباره‌ی این ویژگی بارز  استاد وجودی می‌گوید: “حیدری وجودی با تمام عارفان و صوفیان در سراسر افغانستان، کوشش برقراری ارتباط را می‌نمود تا از فیوضات ایشان بهره‌مند شود. هرکجا عارفی را می‌یافت، به رفاقتش پرداخته و از او رجامند فیوضات معنوی می‌شد. یعنی اینکه با دنیای عجز و فروتنی، این راه سلوک را می‌پیمود و در این راه علاقمندی وافر داشت.”

یکی دیگر از داستان‌های جالب در این زمینه، ارتباط او با شیخ سعدالدین انصاری، یکی از عارفان و شاعران مشهور ده یحیای کابل و صاحب دیوان “شورش عشق” است.  تربت شیخ سعدالدین انصاری با گذشت حدود صد سال از وفاتش، در صحرای خشک، زیارتگاه خاص و عام است.  دیوان اشعار او سرشار از مفاهیم عرفانی است و این اشعار به دلیل عمق و پیچیدگی مفاهیم، نیازمند تفسیر و توضیح بیشتر است.

نثاراحمد نثاری که شش دهه با استاد وجودی رابطه‌ی دوستی داشته است و هم‌مسیر هم بوده اند، داستانی از زندگی استاد را اینگونه حکایت می‌کند: “حیدری وجودی در شرح بعضی از اشعار شیخ سعدالدین انصاری به مشکل برخورده بود. شبی در خواب می‌بیند که شیخ سعدالدین انصاری به تشریح و توضیح اشعار خودش به وی مبادرت ورزیده است. فردا که می‌خواند، گشایش در مفاهیم آن اشعار برایش مهیا شده است.” این داستان نشان می‌دهد که حیدری وجودی به شدت به فیوضات معنوی و الهامات روحانی ایمان داشت و این الهامات را به عنوان راهنمایی برای درک بهتر مفاهیم عرفانی پذیرفته بود.

استادحیدری و صوفی عشقری که هردو صوفی و عارف بودند، رابطه‌ی عمیق با تاثیرگذاری دو سویه داشتند. این رابطه در گفتگویی که عبدالبشیر فکرت با استاد حیدری زیرنام “ناگفته‌های نجم العرفا حیدری وجودی” انجام داده و منتشر شده است، به تفصیل بیان گردیده است. در این گفتگو، به نخستین آشنایی حیدری وجودی با عشقری و تأثیرات او بر زندگی و ادبیات حیدری وجودی، و همچنین بررسی آخرین روزهای زندگی صوفی عشقری و سپردن دیوان اشعارش به استاد حیدری برای آماده سازی و چاپ، که آن را پس  از درگذشت صوفی عشقری به خوبی انجام داد، پرداخته شده است.

پرداختن حیدری وجودی به شعر و رو آوردنش به شعر، حکایت معروفی است که او خود در این باره  گفته است: “مصراعی “چی بودی، رونمودی، دل ربودی، بیدلم کردی” بر زبانم جاری شد و هفتاد سال مرا در برزخ هوشیاری و جنون قرار داد.” این مصراع نه تنها به عنوان نقطه‌ی شروع سلوک معنوی و شعری او شناخته می‌شود، بلکه نشان‌دهنده‌ی تأثیر عمیقی است که این تجربه بر زندگی و آثار او گذاشته است. این تجربه‌ی اولیه، مانند جرقه‌یی بود که شعله‌های عشق الهی را در دل حیدری وجودی روشن کرد.

در مقدمه کتاب “سایه معرفت” که مجموعه‌ی شعرهای تصوفی حیدری وجودی است، به موضوعی اشاره شده که مدد از روح انبیا و اولیا خلاف شرع نیست و از شیخ عبدالقادر گیلانی به عنوان عارف و ولی حق یاد کرده است. این نکته نشان‌دهنده‌ی احترام ژرف و عمیق حیدری وجودی به عارفان و اولیا است.

حیدری وجودی به عنوان شاعر و عارف، رابطه‌ی عمیق فکری با مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و ابوالمعانی بیدل داشت. او سی سال  از عمر خود را به مطالعه‌ی شعر و تفسیر مثنوی مولوی و دیوان ابوالمعانی بیدل در کتابخانه‌ی عامه اختصاص داد و شرح و تفسیر این مطالعات را با دیگران شریک کرد.

حیدری وجودی  باور داشت که معنویت و فیض را تنها نمی‌توان از کتب و نظریه‌ها به دست آورد بلکه لازم است با حضور و فعالیت عملی، ریاضت و استمرار در این عرصه، این گوهر را احساس کرد و دل و جان را با آن نوازش داد و سیراب کرد.  از همین رو است که او با درک عمیق عرفان، آن را به خوبی به تصویر کشیده است و در سروده‌هایش به درستی جا داده است.

یاد آن پیر عارف و صوفی درویش، گرامی و روانش قرین آرامش!

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان