Search
Close this search box.
Saduddin-Ansari

شیخ سعدالدین انصاری، شاعر کمتر شناخته شده، با ده هزار بیت سروده، یشتر به عنوان پیشوای طریقت‌ تصوفی شناخته می‌شود تا شاعر. سروده‌های که هر کدام گنجینه‌یی از مفاهیم عمیق عرفانی هستند، در ظاهر ساده اما در معنا عمیق‌ و همچون پلی میان عرفان نظری و عملی و بیانگر تجربه‌های معنوی او در مسیر تصوف است.

شیخ سعدالدین احمد انصاری در سال ۱۱۴۰ هجری قمری در ده یحیای کابل دیده به جهان گشود. او فرزند مولانا عبدالغفار و نوۀ مولانا عبدالکریم  و از سلسله نسب به به معاذ بن جبل انصاری، یکی از صحابۀ بزرگ پیامبر اسلام (ص) و از انصار مدینه می‌رسد. برخی منابع نیز نسب مادری او را به امام زین‌العابدین، فرزند امام حسین (ع)، نسبت داده‌اند، که این پیوندهای خانوادگی بر جایگاه روحانی و علمی او تأثیر بسزایی داشت. اجداد شیخ سعدالدین در زمان حکمرانی عبدالله بن عمر، پس از فتح عراق، از عربستان به هرات مهاجرت کردند و سپس به کابل آمدند و در بخش شمال شرقی شهر کابل، “ده یحیا” را تأسیس کردند؛ جایی که اکنون مسجد و زیارتگاه شیخ سعدالدین انصاری در آن قرار دارد و محلی برای عاشقان معرفت و معنویت است.

سعدالدین در نوجوانی از پدرش علوم فقه و کلام را فرا گرفت و در مدت کوتاهی به مهارت‌های قابل توجهی در این زمینه‌ها دست یافت. اما روح جستجوگر و عاشق او به‌زودی به سوی عرفان و تصوف گرایش پیدا کرد.

سعدالدین در علوم اسلامی، زبان عربی و علوم بلاغی علاقه‌ی وافر پیدا کرد و به مطالعه‌ی آثار بزرگانی چون عطار، مولانا، حافظ، ابن عربی و دیگر عرفای برجسته پرداخت. علاقه ویژه او به مولانا و حافظ در آثارش مشهود است.

شیخ سعدالدین انصاری با پیروی از طریقت نقشبندیه و قادریه در مکتب عرفانی، نقشی برجسته در ترویج و توسعه‌ی تصوف ایفا کرد. او با پیروی از شریعت و پایه‌گذاری طریقتی منطبق بر اصول دینی، راهی معنادار برای جستجوی حقیقت و عرفان گشود. او نه تنها پیوندی عمیق با تعالیم اسلامی برقرار کرد، بلکه با تبیین دقیق اصول و قواعد، مسیر روشنی را برای پیروانش ترسیم نمود.

سرانجام، این عارف بزرگ در ۱۲ رجب سال ۱۲۲۵ هجری قمری در سن ۸۵ سالگی در زادگاهش ده یحیای کابل چشم از جهان فروبست. آرامگاه او، با نام‌های “حاجی صاحب پای منار”، “زیارتگاه حاجی صاحب ده یحیا”، “شیخ ده یحیا” و “حاجی صاحب شورش عشق”، امروز یکی از زیارت‌گاه‌های مورد تکریم مردم افغانستان است.

شیخ سعدالدین احمد انصاری در حوزه‌ی شعر به دلیل سرایش ابیات عرفانی از جایگاه بلندی برخوردار گردید، اما ناشناخته باقی ماند. او موفق گردید سبک ویژه‌ای را در شعر فارسی بنیاد نهد و قالب “مثنوی ترجیع” را معرفی کرد. قالبی با ۱۵ بند و ساختار متفاوت از کارهای مبتکرانه‌ی وی است.

مضامین شعر او سرشار از عشق و عرفان و آثار او آیینه‌یی از سلوک معنوی و اندیشه‌های عرفانی‌ است. عشق، نه تنها به‌عنوان پدیده‌ی عاطفی، بلکه جوهر اندیشه‌ی او را شکل می‌داده است. شعرهای او رمز و راز عرفان را بیان کرده و مفاهیم ژرفی را در خود جا داده است. درکنار عرفان او به سیر حیات بشر، زیبایی طبعیت، پدیده‌‌های اجتماعی و دیگر عناصری که مبنای خلقت انسان را شکل می‌دهند، پرداخته است که درک مفاهیم کار او بستگی به میزان دانش عرفانی و رمز پیدایش دارد.

زبان و بیان شاعرانه‌ی شیخ سعدالدین همزمان از سادگی و در حین سادگی از پیچیدگی ویژه‌ای برخوردار است. او با استفاده از استعاره‌های عمیق و تشبیهات دقیق، جهانی از معنا را در قالب کلمات به تصویر کشیده است. با اینکه ظاهر برخی از ابیات او ساده به نظر می‌رسد، اما معنای آن‌ها چنان ژرف و پرمغز اند که درک آن مستلزم آگاهی از عرفان، عشق و تصوف است.

شیخ سعدالدین احمد انصاری با آثار فراوان و متنوع خود، میراثی ارزشمند از شعر و عرفان را به جا گذاشته است. از میان ۳۶ اثر بزرگ او، چندین دیوان و مثنوی برجسته که هرکدام بازتابی از جهان‌بینی و سلوک معنوی او هستند، ارزش بسزایی در ادبیات فارسی دارند. آثار او شامل “دیوان عشق جوش”، “دیوان اخبار خرابات”، “دیوان اسرار ماوای ذات”، “دیوان حسن فروش”، “دیوان شورش عشق” و مثنوی‌های پرمعنا، از جمله گنجینه‌های بجا مانده‌ی او محسوب می‌شوند. این آثار با توجه به تنوع در قالب و مضامین، نمایانگر گستره‌ی اندیشه‌های او و تأملات عمیقش در باب حقیقت، عشق و عرفان هستند.

از جمله آثار مهم شیخ سعدالدین، “دیوان شورش عشق” است که عشق را با تمام ظرافت‌های آن به تصویر کشیده است. این دیوان مملو از اشعاری است که در هر بیت، نوعی شورش و فوران عشق را می‌توان احساس کرد. اشعار این دیوان نه‌تنها از عشق به معبود سخن می‌گویند، بلکه پیوندهای عمیقی با مسائل وجودی و عرفانی دارند.

انصاری، با وجود میراث عظیم عرفانی و ادبی، به دلیل عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی، نتوانست به پیمانه‌ی شاعران دربار تیمورشاه شهرت یابد. در دوره‌یی که او زندگی می‌کرد، دربار تیمورشاه محل اصلی شاعران بود، اما اولویت با شاعران مداح و مدیحه‌سرایانی بود که بیشتر به ستایش پادشاه و درباریان می‌پرداختند. شیخ سعدالدین، با رویکرد عرفانی و مضامین عمیق معنوی، از این محافل کناره‌گیری کرد و در مسیر اندیشه‌های عرفانی خود به سرایش پرداخت. این تفاوت در رویکرد ادبی و معنوی باعث شد که اشعار او علی‌رغم داشتن محتوای غنی و ارزشمند، کمتر مورد توجه محافل رسمی و درباری قرار گیرند.

با وجود اینکه آثار او سرشار از عرفان و مضامین عمیق انسانی است، اما مراکز پژوهشی و دانشگاه‌ها تاکنون توجه کافی به این شاعر نداشته‌اند. تنها چند مقاله پراکنده در مورد او در ایران نوشته شده و پژوهش‌های گسترده‌یی که شایسته جایگاه و اندیشه‌ی اوباشد، صورت نگرفته است. این کم‌توجهی، چه در دوران حیات او و چه پس از آن، موجب شد که اشعار و آثار شیخ سعدالدین که می‌توانست نقش اساسی در غنای ادبیات و عرفان فارسی ایفا کند، در حاشیه بماند.

 

ای که در عشق تو سر تا قدمم یکسر سوخت

همچو عودی که در آتشکده‌ی مجمر سوخت

 

آن آله که در بت خانه‌ی هستی من است

هرنفس غیرت او صنع هزار آذر سوخت

 

طور دل پاره کنم هر نفس از جلوه‌ی روح

موسی علم ز خود رفت که عقل از سر سوخت

 

دل سودا زده ام مایه‌ی حیرت به کف است

این متاعی‌ست که گنجینه‌ی سیم و زر سوخت

 

آفتابی که ز سر چشمه‌ی دل می‌تابد

پرتوش آیینه‌ی خلقت بحر و بر سوخت

 

جان گهر، دل صدف و تن شده دریای وجود

اندران قلزم معنی صدف و گوهر سوخت

 

شب آدینه هستی سحری شنبه داشت

از ازل تا ابد آن شب من،  آن اختر سوخت

 

جان چو پروانه و اسرار محبت چون شمع

محو آن شمع شد و کسوت بال و پر سوخت

 

شورعشقم که شرر از نفس عیسی زد

مرده دل را ز حیات نفسش دل‌بر سوخت

اشتراک گزاری از این طریق:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فراخوان